کد مطلب:139242 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:229

مرگ معاویه و بیعت خواستن یزید از امام
چون در سال شصت از هجرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم معاویه فرمان یافت [1] و یزید پسر او به جای او بنشست، با امیر مدینه، ولید بن عتبه نوشت كه بیعت او بر مردم مدینه عرض كند و بر حسین بن علی سخت گیرد و اگر از بیعت سر زند، بر او نبخشاید و خون او بریزد. [2] ولید در این معنی با مروان [3] مشاورت كرد. مروان گفت: حسین قبول بیعت البته نكند و اگر من به جای تو بودمی، هر آینه خون او بریختمی.

ولید گفت: ای كاش وقتی از من یاد نكردندی و از مادر نزادمی. آن گاه ابوعبدالله را بخواند و او با تنی چند از موالی و یاران پیش ولید باز آمد و ولید از مرگ معاویه خبر داد و بر بیعت یزید اغرار كرد. [4] ابوعبدالله فرمود [5] بیعت چنین در نهان صورت نبندد و


چون روزانه [6] دیگر مردم را بخوانی، مرا نیز باز خوان تا در حضور جمع اتفاق بیعت افتد.

مروان گفت: ای امیر این عذر مپذیر و چون بیعت نكند، حالی [7] كه تو را رسد، خون او بریز.

ابو عبدالله در خشم شد و گفت: ویل لك یا بن الزرقاء [8] به قتل من همی گویی «كذبت [9] والله». آن گاه روی جانب ولید كرد و فرمود: [10] ای امیر! هر آینه ما اهل خانه ی نبوت و معدن رسالتیم و خانه ی ما جای آمد و شد فریشتگان است. خدای تعالی همه ی آفرینش به ما بگشود و به ما ختم كرد و تو خود دانی كه یزید مردی است بزه كار و شراب خوار، به قتل و ازهاق [11] نفوس، حریص، و به فسق و فجور، معروف و چون منی با چون اویی، بر چه صفت بیعت كند؟! ولی یك امشب سر آید [12] و تا بامداد در كار خویش اندیشه كرده شود و شما نیز شب سر آرید و در كار خویش اندیشه كنید تا دانسته شود كه به خلافت رسول كه سزاوار باشد؟ آن گاه بخاست و بیرون شد.

مروان گفت: ای امیر! مرا عصیان كردی و زود باشد كه پشیمان شوی.

ولید گفت: وای بر تو! مرا به كشتن حسین همی گویی؟! كاری كه دین و دنیا بر سر او رود و كس در آن روی نیكی نبیند! لا و الله خدای داند دوست ندارم كه پادشاهی


جهان، سراسر مرا بود و من حسین را كشته باشم و تیغ به روی او كشیده، و به خدای گمان نبرم كه كسی خدای سبحانه را ملاقات كند و خون حسین بر گردن او بود، مگر آنكه میزان عمل او سبك بود و هر آینه خدای سبحانه در او نظر نكند و او را از گناه پاك نخواهد و از برای او عذابی دردناك خواهد بود.

چون بامدادان ابوعبدالله بیرون شد، از هر كس خبری می شنید. در آن جمله مروان بدو رسید و گفت: ای ابوعبدالله! پند من بپذیر تا رستگار شوی.

ابوعبدالله فرمود: تا چه خواهی گفت.

گفت: با بیعت یزید تن در ده كه تو را خیر هر دو جهان در این بود.

ابوعبدالله فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون» بر اسلام سلام [13] باد كه امت رسول را با چون یزید، سر و كار افتد و من خود از نیای خویش رسول خدای شنیدم كه می گفت: خلافت بر آل بوسفیان نسزد و ریاست امت بر ایشان حرام باشد. و میان ایشان سخن به درازا كشید و مروان خشمگین روی بگردانید و راه خویش گرفت. [14] .

محمد بن علی الباقر علیه السلام گوید: روزی ابوعبدالله حسین بن علی به خدمت برادر خویش حسن بن علی شد و چون حسن را بدید، گریه آغاز كرد. حسن فرمود: گریه ی تو از چیست؟ گفت: از آنچه بر تو رود. حسن فرمود: مرا به زهر شهید كنند و به سهولت باز رهم، ولی چون روز تو روزی مباد؛ سی هزار تن از آل امیه با آنكه دعوت اسلام كنند، بر قتل تو اتفاق جویند و خون پاك تو بریزند و حرمت تو را ضایع گذارند و زنان و فرزندان تو را اسیر كنند و اثاث و متاع تو غارت نمایند، آن گاه خدای سبحانه آل امیه را نفرین كند و آسمان خون و خاكستر ببارد و همه چیز بر تو بگرید، حتی وحش در


بیابانها و ماهیان به دریاها! [15] .

عمر بن علی گوید: چون برادرم حسین از بیعت یزید سرباز زد، به خدمت او شدم و گفتم: فدای تو شوم. برادرم حسن مرا حدیث كرد از پدر خویش؛ چون سخن بدین جای رسانیدم، اشك از دیدگان من روان گشت و آواز من به گریه بلند شد. حسین مرا در كنار گرفت و گفت: مگر از شهادت من تو را خبر داد؟

گفتم: حاشا یا بن رسول الله!

گفت: تو را به حق پدر سوگند می دهم راست گوی.

گفتم: آری چه باشد كه با یزید بیعت می كردی و تن آسانی می گزیدی؟

گفت: مرا پدر حدیث كرد كه رسول، او را به كشتن حسن و كشتن من خبر داد و گفت: خاك تو به قرب خاك من خواهد بود و تو گمان می بری كه من این ندانم و از شهادت خویش بی خبرم؟ لا و الله، هرگز تن به خواری ندهم واین عار نخرم و با یزید بیعت نكنم و زود باشد كه فاطمه با پدر ملاقات كند و از آنچه فرزندان او از امت او بدیدند شكایت برد و من این همی گویم و شود كه كسی شرف شهادت نداند و سعادت حقیقی نشناسد و خیال بندند و كه خدای سبحانه را به شهادت پرستش نتوان كرد؟ و نداند كه از این پیش طایفه به كشتن خویش پرستش خدای سبحانه جستند و خدای سبحانه در كتاب مبین از ایشان خبر داد؟ در آنجا كه فرمود: «فتوبوا الی بارئكم فاقتلوا انفسكم ذلكم خیر لكم عند بارئكم [16] «و باشد كه كسی چنان داند كه خدای سبحانه در تهلكه در آنجا كه فرمود: «و لا تلقوا بایدیكم الی التهلكة» [17] به راستی هلاكت خواسته و چنین نباشد و پرستش خدای تعالی به كشتن خویش، سعادتی بس


بلیغ باشد. [18] .

جعفر صادق علیه السلام گوید: اسلم گفت: در یكی از غزوات، به روزگارعمر با سپاه خصم، رویاری صف بر زدیم و خصم به حصاری از آن خویش پشت داده بود و بدان استظهار [19] فزوده. مردی از آن ما به تن خویش پیش دوانید و بدان جمع حمله كرد. دیگران گفتند: لا اله الا الله القی نفسه الی التهلكة. ابو ایوب انصاری صاحب رسول گفت: وای بر شما كه مردی در پی دین جانبازی همی كند و شهادت همی طلبد و شما این آیت بدو تأویل می كنید. و این چنین نیست و همانا این آیت درباره ی ما بود كه مال و خانه ی خویش گذاشتیم و همه وقت، مستغرق یاری رسول خدای می داشتیم مگر به خاطر ما آمد كه از نصرت او كناره جوییم و از پی صلاح حال خویش شویم، این آیت فرود آمد «و لا تلقوا بأیدیكم الی التهلكة» یعنی اگر از رسول خدای تخلف جویید و در خانه های خویش مقیم آیید، خود را به دست خویش در هلاك افكنده باشید كه خدای سبحانه با شمادر سخط [20] آید و شما را هلاك كند.

و ابوعبدالله، سیم شعبان سال شصت از هجرت رسول، جانب مكه شد و باقی شعبان و تمام رمضان و شوال و ذی القعده در مكه بماند.



[1] فرمان يافت، مرد، در گذشت.

[2] وقعة الطف ابي مخنف (م 158 ه) ص 75. انتشارات جامعه مدرسين قم، 1367 ه ش؛ تاريخ طبري، ج 269 /3 دارالكتب العلميه، بيروت، 1408.

[3] مروان بن حكم بن ابي العاص، اولين خليفه بني مروان بود. در عهد عثمان از ياران و منشيان او بود. پس از قتل عثمان در جنگ جمل همراه عايشه شد. معاويه را در نبرد صفين حمايت كرد و در زمان حكومت او، والي مدينه شد ولي عبدالله بن زبير وي را از مدينه بيرون كرد و به شام پناه برد. سپس در سال 65 هلاك شد. ر.ك: اسد الغابه ابن اثير جزري ج 348/4 5، مصر، 1280 ه ق؛ الاعلام زركلي ج 207/7 دارالعلم للملايين، بيروت.

[4] ترغيب و تشويق كرد.

[5] الفخري في الاداب السلطانية و الدول الاسلامية، محمد بن علي بن طباطبا معروف به ابن طقطقا، ص 114، الشريف الرضي، قم، 1414 ه. ق.

[6] هنگام روز.

[7] اكنون كه مي تواني.

[8] زرقاء دختر موهب از زنان بدكاره بود چنانكه ابن اثير در الكامل ج 75/4 ذكر كرد است.

[9] در اللهوف، و لومت، اضافه دارد.

[10] مقتل الحسين خوارزمي ج 184/1، مكتبد المفيد، قم؛ مقتل ابي مخنف ص 81؛ تاريخ طبري ج 270/3؛ الفتوح ابن اعثم كوفي (ق 4) ترجمه محمد بن احمد مستوفي هروي (ق 6) ص 822 و 823 تصحيح غلامرضا طباطبايي مجد، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1372 ش.

[11] نابود كردن.

[12] سپري شود.

[13] و علي الاسلام السلام كنايه ازاين است كه در اين صورت اسلام از دست خواهد رفت.

[14] الفتوح ص 827، بحارالانوار، ج 326 /44؛ اعيان الشيعه، ج 588/1 اللهوف ص 99.

[15] امالي صدوق ص 101 حديث 3، مناقب ابن شهر آشوب ج 86/4، انتشارات علامه، قم؛ العوالم عبدالله بحراني ج 154 /17، مدرسه الامام المهدي، قم، 1407؛ بحارالانوار ج 218 /45 حديث 44؛ مثير الاحزان نجم الدين جعفر بن محمد علي (م 645 ه) ص 23، مؤسسة الامام المهدي، قم، 1406 ه؛ خصائص الحسينيه شيخ جعفر شوشتري ص 7 117 حيدريه، نجف، 1375 ه.

[16] البقره: 54.

[17] البقره: 195.

[18] اين آيه زماني نازل شد كه مسلمين در دفاع شرعي مأمور شدند كه به قدر وسع خود، ساز و برگ و راحله و وسايل دفاع و جنگ فراهم كنند، ظاهرا برخي در اين امر كوتاهي كردند و حاضر به انفاق از اموال خود نشدند كه اين آيه شريفه «انفقوا في سبيل الله و لا تلقوا بأيديكم الي التهلكة» نازل شد. دراينجا بايد گفت كه منظور امام از حركت دادن خاندان خود يك قيام و انقلاب اساسي، عليه حاكميت ظلم و فساد بني اميه بود. مردم نيز به لحاظ شرايط اجتماعي و سياسي، بني اميه را خوب نمي شناختند. حتي بسياري در جنگ صفين نادانسته با امام علي جنگيدند، امام حسين با قيام خود ثابت كرد كه اسلام حقيقي كدام است و چه كساني رياكارانه خود را مدافع اسلام مي دانند؟!.

[19] سنگر گرفتن.

[20] خشم.